سلام من اومدم با پارت جدید خب اگه پارت های قبل نخوندید برید بخونید و لایک کنید و کامنت بزارید بعد بیایید سراغ این پارت خب حالا میتونید برید ادامه مطلب♥️😍🥺
شروع پارت جدید ادامه پارت 47
با تعجب بلند شدم و به سمت سالن حرکت کردم . تا وقتی که برسم به تلویزیون بزرگ سالن حدود دو دقیقه ای طول کشید و وقتی رسیدم داشتم از خنده میمردم … اون یه فیلم از مسخره بازی های اون دختر پررو بود که از خودش گرفته بود . :
فیلم : این کریس رونالدو رو میبینی ؟ عاشقشم ! میخوام برم ( بوغغغغغغغغغغغ ) و ( بوغغغغغغغغ ) و ( باز هم بوغغغغ چون قابل پخش نیست متاسفانه ) . عاشقتم کریس ! ( و بعد عکس کریستین رونالدو رو میگیره بغلش و هعی بوسش میکنه و هعی بوسش میکنه . )
فیلم : دوستان سلام ! امروز روانیتون اومده میخواد ( بوغغغ و بوغغغ و بوغغ ) براتون انجام بده . ( گفته شده که شخص بیچاره از شدت دیوانگی بطری پلاستیکی رو میزنه به سرش و به خودش میخنده )
فیلم : ( این یکی دیگه فیلم سوپرمن بود و کلا نمیشد پخشش کرد )
وقتی این فیلم ها توی اون تلویزیون پخش شد , داشتم از خنده روده بر میشدم .
درحالی که دیگه از شدت خنده داشت از چشمام اشک میریخت , اون دختره روانی رو دیدم که داره با سرعت از کلاب میره بیرون . بعدا وقتی سوال کردم , فهمیدم طرف واقعا روانیه به خاطر آبروش کلا از قاره آمریکا مهاجرت کرده ! . خلاصه بعد از اون اتفاق به سختی اون محلی رو پیدا کردم و خیلی ازش تشکر کردم . وقتی که ازش پرسیدم چطوری این کار رو کرد , اول هاش خیلی بهم جواب درست حسابی نمیداد ولی من و اون خیلی زود باهم رفیق شدیم . .. تا وقتی که بعدش فهمیدم طرف یکی از بهترین هکر های آمریکاست ! اون فرد میتونه بهمون کمک کنه که یه آتویی از لیا گیر بیاریم و ازش حرف بکشیم …
آدرین : که اینطور … حالا میشه بگی اون دوستت پسره یا دختر ؟
مرینت : داری شیرینی قضیه رو خراب میکنی دیگه ! هر وقت رسیدیم میفهمی …
آدرین :
وقتی که حرف حرف مرینت باشه دیگه منم نمیتونم چیزی بگم . برای همین حرکت کردیم به سمت کلاب تا بفهمم قضیه چیه .
بعد از یه ربع رسیدیم به کلاب و از ماشین پیاده شدیم . مرینت رفت سمت بار و به اون زنه که داخل بار بود گفت :
مرینت : خوبی سیدی ؟
سیدی : به به خانم ویلسون ! آفتاب از کدوم ور تابیده که من تو رو دارم دوباره اینجا میبینم ؟
مرینت : هعی … کارم گیره سیدی …
سیدی : حالا چی میخوای ؟
مرینت : با بد بوی 17 کار داشتم . ( bad boy 17 )
سیدی : سرش شلوغه جدیدا ولی به هر حال . بیا این کارت رو بگیر برو پیشش .
مرینت : ممنون سیدی . !
بعد مرینت یه 10 دلاری از جیبش در اورد و گذاشت روی میز .
مرینت : مهمون من باش سیدی … راستی یکی برای اون آقای متشخص پشت سرم هم بریز !
سیدی : ایشون کی باشن ؟ ببینم نکنه …
آدرین : خانم ! من …
مرینت : نه بابا ! دوست پسرمه ! خیالت راحت سیدی
سیدی : آخیش ! یه لحظه فکر کردم نامزد کردی …
مرینت : ای بابا ! امان از خیال باطل ! فعلا سیدی !
سیدی : فعلا !
آدرین :
یعد از اینکه یکم از سیدی دور شدیم دست مرینت رو محکم گرفتم و شروع کردم به حرکت کردن … :
مرینت : چرا دستم رو گرفتی ؟
آدرین : چشمم روشن … الان که شدم دوست پسرت . رفیقتم که پسر از آب در اومد . حتما نامزدت هم اون بد بوی 17 نه !
مرینت : گفتم الان شیرینی غافلگیری رو از بین میبری دیگه ! یکم صبر کن ناراحت نباش !
و باز هم با عصبانیت به راهمون ادامه دادیم تا اینکه به یه راهرو طولانی و باریک رسیدیم . وقتی که به در انتهای راهرو رسیدیم , مرینت کارت رو به در چسبوند و در یهو باز شد … از همون اول تعجب داشت شاخم رو در میاورد ! یه محیط و مکان پر از سرور های بزرگ و سیم های اطلاعاتی کلفت که از اینطرف اتاق به اون طرف اتاق کشیده شده بودن . وقتی که جلو تر میرفتیم , افرادی رو میدیدیم که پشت کامپیوتر ها نشسته بودن و داشتن پشت کامپیوتر کار هایی انجام میدادن . همینطوری که داشتیم حرکت میکردیم یهو یه نفر داد زد : مرینت !
مرینت هم سرش رو برگردوند و داد زد : کلارا !
اون دختره بدو بدو اومد به سمت مرینت و همدیگرو بغل کردن و شروع کردن به احوال پرسی :
کلارا : وای ! این همه مدت کجا بودی پس ؟ ما رو ول کردی ؟
مرینت : نه بابا ! اونقدری سرم شلوغ بوده و یه اتفاق هایی افتاده که نگو و نپرس !
کلارا : وایسا ببینم ! این بخیه ها چیه روی سر و صورتت ؟ کی این بلا رو سرت آورده ؟؟؟ فقط اسمش رو بگو تا دخلش رو بیارم …
مرینت : این که به خاطر اشتباهم توی رانندگی بود تصادف کردم , اما بیخیالش برای کار مهمی اومدم پیشت !
آدرین : مرینت و کلارا حسابی افتاده بودن رو دور و منم صدام رو انداختم توی گلوم و گفتم :
آدرین : ببخشید که میپرم وسط حرفتون ! فقط میشه من چند تا سوال ازت بپرسم مرینت ؟
کلارا : راستی مرینت ! این آقا کی هستن ؟ نامزدتون ؟
مرینت : بله ! ایشون همسر آینده من هستن ! اسمشون هم آدرینه ! مال خودمه !
کلارا : باشه بابا ! ما که نخواستیم ! راستی پیش سیدی که …
مرینت : آره بابا ! پیش سیدی دوست پسرم بود !
کلارا : یاد گرفتی ها جیگر !!!
مرینت : ممنون استاد ! شما را سربلند خواهم کرد !
آدرین : مرینت !
مرینت : آهان … ببخشید بله !
آدرین : بد بوی 17 کیه ؟
کلارا : بنده هستم ! مشکل داری ؟
مرینت : عه ! کلارا !
کلارا : ببخشید 😅
مرینت : بد بوی 17 همون کلاراست !
آدرین : من که نمیفهمم !
مرینت : کلارا یکی از زبردست ترین هکر های آمریکاست و اینجا هم پایگاه داده کلاراست ! پلیس ایالت ها و FBI همشون دنبال کلاران . اینجا خونه امن کلاراست و برای این تا الان امن مونده چون اسمش و همه اون رو bad boy 17 میشناسن !
آدرین : پس چرا جلوی سیدی اونطوری …
کلارا : بابا سیدی مامور فدرال هست ! اومده دنبال من ! ولی خودمونیم ها هنوز از دولتی ها هیچکس منو نمیشناسه ! روزی دو سه باز ازم میپرسه bad boy چیکار میکنه ؟ منم میگم بیچاره خیلی مشغوله اصلا از اتاق در نمیاد بیرون 😂 .
آدرین : آها ……………………….
مرینت : این ها رو بیخیال . کلارا ! نمیدونی توی این چند سال چه بلاهایی سرم اومده . . . الانم همش به دست تو فقط تموم میشه !
کلارا : بنده با تمام قوا در خدمتت هستم … ولی یادت باشه بعدا باید تعریف کنی ها
مرینت : حتما !
کلارا : خب هدف چیه ؟
آدرین : بزار من بگم . ما نیاز به نفوذ به تلفن کسی داریم . یه سری اطلاعات از gps گوشی تو یه تاریخ مشخص و یه سری اطلاعات تماس و یکم اطلاعات شخصی که بشه فرد رو باهاش تهدید کرد .
کلارا : بار اولم نیست .
کلارا یکی از لپ تاپ هاش رو برداشت و سریع انداخت توی کیفش و گفت :
کلارا : خب حرکت کنیم بریم !
اون یه هودی پوشید و کلاه هودی رو سرش کشید تا خیلی از چهرش معلوم نشه …
آدرین : نمیترسی جایی دوربینی صورتت رو بگیره و پیدات کنن ؟
کلارا : مثل اینکه هنوز به من ایمان نیاوردی … هر دوربینی که بخواد از چهره من فیلم بگیره , صورت من رو شطرنجی میکنه ! هنوز هم بچگانه فکر میکنی ؟ مرینت این نامزدت چقدر خنگه !
مرینت : عه ! کلارا ! خب اولین بارشه دیگه !
کلارا : اولین بار خودت با اولین بار نامزدت خیلی فرق میکنه !
مرینت : بیخیال بابا
همون جوری توی راهرو بودیم که وقتی رسیدیم به بار , سیدی افتاده بود روی میز و داشت چرت میزد .
مرینت : فکر کنم 10 دلار خیلی زیاد بوده 😂
وقتی مرینت این رو گفت , با کلارا زدن زیر خنده تا وقتی که برسیم به ماشین . بعد از اینکه سوار ماشین شدیم , کلارا گفت :
کلارا : مرینت هدف کیه ؟
مرینت : فرد گاوی به نام لیا …
کلارا : اه اه اه ! اسمش رو نیار . خودم الان پیداش میکنم .
مرینت :
کلارا لپ تاپ رو از داخل کیفش در آورد و شروع کرد به فشار دادن کلید های کیبورد . بعد از چند ثانیه تمام چراغ های راهنمایی و رانندگی سبز شدن .:
کلارا : اوفففففففف مرینت ! نگاه ! ببین چه چیز هایی بوده از لیا خبر نداشتیم !
مرینت : چی ؟
کلارا : تا اینجا فقط 7 تا شماره عشقم تو گوشیشه ! فیلم که … اوه اوه ولش کن اصلا . اوضاع خرابه . فکر نکنم از کس دیگه از این بهتر بتونی آتو بگیری 😂
مرینت : دانلودشون کن چون الان خیلی کار داریم . راستی لیا الان کجاست ؟
کلارا : بزار ببینم … الان توی پارکه ! سر قرارش ! ولی فکر کنم سوژه اش هنوز نیومده . وقت داریم برسیم
آدرین : خب حالا نوبت منه ! پس محکم بشینید !
یهو آدرین پاش رو گذاشت روی گاز و با تمام سرعت به سمت پارک حرکت کرد . من و کلارا محکم به صندلی چسبیدیم
آدرین یکی یکی ماشین ها رو رد میکرد . بعد از حدود دو دقیقه به پارک رسیدیم . کلارا سریع پیاده شد بدو بدو حرکت میکرد . ما هم دنبالش می کردیم تا جایی که رسیدیم به موقعیت لیا . اون کنار آب نما پارک وایساده بود .
کلارا : معلوم نیست منتظر کیه ولی به هر حال هر چیزی که بخوایم الان دستمون داریم . فقط حواست باشه میخوایم ازش حرف بکشیم ها ! نه چیز دیگه ای …
مرینت : حله . یه کاری میکنم خودت هم حال کنی …
کلارا سرش رو به نشانه تایید تکون داد و رفت اون طرف تر تا مراقب ما باشه . منم نزدیک لیا شدم و آدرین هم پشتم حرکت میکرد به طوری که دیده نشه … وقتی که بهش نزدیک شدم حسابی تعجب کرد . :
لیا : از اینجا برو …
مرینت : بچه بودی سلام میدادی !
لیا : بچه تویی که انقدر مامانی هستی !
همین که این حرف رو زد , گوشیم رو در آوردم و شماره هاش رو بهش نشون دادم .
لیا : اینا رو از کجا ؟ …
مرینت : بچه تویی که عشقت یکی نیست . حالا من که میدونم آندره اگه همین مسخره بازی های خودت رو ببینه چی میشه … من که میدونم اینا واقعی نیست . خودت هم اینو میدونی اما آندره …
لیا : ای عوضی …
مرینت : اما آندره نمیدونه . حالا چی میشه اگه به جز آندره بقیه هم بدونن ؟ حالا چی میشه اگه همه یه پاپوش که من برات دوختم رو ببینن ؟ عکست رو با یه پسر دیگه ؟
همین که این حرف رو زدم , کلارا عکسش رو برام آماده کرد و برام فرستاد . منم عکسش رو بهش نشون دادم . لیا از شدت تنفر و ترس عرق کرده بود و نفس نفس میزد :
لیا : ای آشغال ! میخوای انتقام بگیری ؟
مرینت : انتقام برای آدم های ضعیفه .
آدرین گوشیش رو در آورد و فیلمش رو با لایلا بهش نشون داد .
آدرین : با این چی کار داری ؟ چرا این همه ازش پول گرفتی ؟
لیا : نامزد توعه ! تو باید بدونی نه من !
مرینت : فکر کنم دارم عکست رو توی اینستاگرام خودت پست میکنم .
لیا : گوه خوردم . صبر کن …. باشه میگم … اون به من پول داد تا یه جوری تو رو از پدرت متنفر کنم … پدرت رو هم از تو متنفر کنم …
مرینت : چطوری ؟
لیا : اون شبی که اومدی کلوپ . ساعت 1 شب ! گفتم دلت میخواد آندره با یکی برقصه ؟ اون شب … من توی نوشیدنیت الکل ریختم …
برای چند لحظه حس تنفر از لیا اونقدری توی بدنم شعله گرفته بود که به سختی میتونستم نزنم توی اون دماغ عملیش …
لیا : فقط برای همین …
آدرین : 10 هزار دلار گرفتی فقط برای اینکه الکل بریزی توی نوشیدنی ؟
مرینت : راست میگه ! من سابقه GPS گوشیت رو هم دارم . شب قتل تو توی پاریس , کنار همون بیمارستانی که من کار میکردم چی کار داشتی ؟
لیا : قتل ؟ کدوم قتل ؟
مرینت : خودت رو به خریت نزن ! تو بهتر از من میدونی اون شب چه خبر بوده ! اگه یادت رفته میتونم یادت بیارم با زدن دکمه ارسال پست !
لیا : باشه باشه ! … لایلا به من پول داد تا اون شب , نگهبان ها رو بخوابونم …
آدرین : مهارت زیادی توی چیزخور کردن ملت داری …
مرینت : تو قبول داری قتل کار لایلاست …
لیا : من فقط میدونم که بهم پول داده تا براش اون کار رو انجام بدم از هیچ چیز دیگه ای خبر ندارم …
یه لحظه نفس عمیقی کشیدم و یکم فکر کردم . اون راست میگفت . دلیلی نداشت که دیگه بخواد دروغ بگه … :
لیا : میخواد برای همیشه از دستت خلاص بشه .
آدرین : چی ؟
11100 کاراکتر
فعلا 😁♥️