رمان میراکلسی

سلام به میراکلرا اینجا بهترین وب میراکلس امیدوارم بهتون خوش بگذره


Reality👩🏻‍⚕️p21🧑🏼‍⚕️

S.k
13:01 1402/12/06
44
0 4
Reality👩🏻‍⚕️p21🧑🏼‍⚕️

سلام من اومدم با پارت جدید خب اگه پارت های قبل نخوندید برید بخونید و لایک کنید چون اگه نخوندید  نمیفهمید جریان چیه خب حالا میتونید برید ادامه‌ مطلب♥️♥️

شروع پارت جدید ادامه پارت 20 


از زبون مرینت : 

با بدبختی زیاد و با ترس به لوکا زنگ زدم خدا خدا میکردم که به تماسم جواب نده ولی بعد چند ثانیه صداش تو گوشم پیچید. 

( شروع مکالمه )

مرینت  : سلام عزیزم خوبی ؟؟


لوکا : سلام ممنون خوبم ؛ کاری داشتی ؟؟


مرینت : اره میخواستم بگم که میتونی بیای پیش ما و به ما ملحق شی  ؟؟ 


لوکا : آره چرا که نه !! ولی تو که نمیخواستی بیام چرا یهو نظرعوض کردی ؟؟


مرینت  : چون بچه ها تو رو از بیرون دیدن و گفتن بگو اونم بیاد کریسمس رو تنها نباشه گناه داره . منم گفتم کار داری و نمیتونی بیای . 

اگه میشه بخاطر ما و بچه ها کارت رو بزار کنار و بیا لطفااااا

لوکا : اوه فکر کنم بدجوری گیر افتادی . 


مرینت : آره دقیقا 


لوکا : نگران نباش هواتو دارم  ؛ و یکی هم تو ی پیام بهم بگو چه دروغ هایی سر هم کردی وقتی من اومدم خراب نشی پیش دوستات .


مرینت : وای مرسی عزیزم بچه ها خیلی خوشحال میشن زود بیا عزیزم منتظرت هستیم . 


( پایان مکالمه ) 


خداروشکر اینم بخیر گذشت تو ی پیام همه چیز رو به لوکا مختصر توضیح دادم و به بچه ها ملحق شدم . 

…………..‌‌‌‌‌‌‌…………………..

از زبون‌ آدرین : 

امشب بالاخره قراره بفهمم اون مرد کیه ؛ بعد چند دقیقه اِما برگشت پیش ما .
 
(شروع مکالمه  )

کلویی  : گفتی ؟؟ میاد؟؟


اِما : آره میاد 


آدرین : خیلی عالی شد .


اِما : آره خیلی


( اتمام مکالمه )

بعد شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم چون می‌ترسیدم نیاد و اینکه من میخوام فقط طرف رو بشناسم ؛‌ چون طرف میتونه قابل اعتماد نباشه و به اِما و آلیا که دو تا دختر تنها هستن صدمه بزن .

بعد چند دقیقه در رستوران به صدا در اومد و ی پسری جوان با موهای نیمه رنگ شده ؛ بلند قامت و خوش‌تیپ که چند تا از دکمه های بالای پیراهنش باز بود اومد تو .

………………………………
 
(شروع مکالمه )

اِما : سلام خوش اومدی عزیزم . 


لوکا : سلام 


کلویی : سلام خوش اومدین شما دوست اِما هستید درسته ؟؟


لوکا : بله درسته .


آدرین : خودتون رو معرفی نمی‌کنید؟؟؟ 


لوکا : اوه درسته من لوکاس  هستم که همه منو لوکا صدا میزنه البته به جز یکنفر اونم اِما ست که منو لوک صدا میزنه و شما هم هر طور راحتید میتونید منو صدا بزنید. 


آدرین : خوش وقتم لوکا ؛ خیلی قیافه تون برای من آشناست 


لوکا : آره قیافه شما هم برای من .

لایلا : شاید از دنیای مد و فشن میشناسی عزیزم ؛  ایشون بهترین برند دنیا رو دارن .

کلویی : یعنی تو میگی آقای لوکا همون لوکا ويلسونه همونی که صاحب برند Calvin Klein هست ؟؟ 


 ( کلوین کلاین مشهور ترین برند مد که مال شرکت پی وی اچ که مشهور ترین سفیر ها رو داره مثل جنی ، جونکوگ و … )

لوکا : آره درسته ؛  من فکر نمیکردم که بیرون از کشور هم معروف باشم  .


آدرین : تو گفتی ويلسون درسته اوه الان یادم اومد تو  تو دبیرستان فرانسیس خوندی؟؟؟


لوکا : آره درسته .


آدرین : اوه رفیق قدیمی من خوش اومدی انتظار دیدنت رو نداشتم .


لوکا : اوه آدرین تویی الان یادم اومد ؛ واییی باور نمیشه که این تویی .


اِما :  اع جالب شد ماجرا  ؛ یعنی الان شما تو ی دبیرستان درس خوندین ؟؟ 


لوکا ( با خوشحالی ) : اره بابا ؛ آدرین یکی از رفیقای قدیمیم هست که خیلی  همو دوست داشتیم اما بعدا که ما مهاجرت کردیم آمریکا دیگه ندیدم اش .


نینو : جالبه من فکر نمیکردم به جز من رفیق دیگه ای هم داشته باشی .

آدرین : نینو تو داری حسودی میکنی؟؟ 

نینو : نه فقط ازت ناراحت که چرا این موضوع به من نگفتی .


لوکا : دلخور نباش برادر ما خودمون هم رفاقت مون از یادم مون رفته . چه برسه به اینکه به بقیه بگیم.


آدرین : آره راست میگی عجب روزهایی بودن یادش بخیر .


لوکا : واقعا از دیدنت خیلی خوشحال شدم رفیق .


آدرین : منم همینطور منم 


اِما : خب به نظرم  اینقدر خاطره بازی بسه بریم بشینیم غذا بخوریم که گرسنه مون شد  .


لوکا  : بریم کوچولو ولی یادم باشه وقتی ی رفیق قدیمی ات دیدی نزارم باهاش حرف بزنی .

 

اِما : خوشبختانه نمیتونی منو  کیش و مات کنی چون‌من‌ رفیق قدیمی ندارم ؛ آهان یکی هم کوچولو خودتی من کجام کوچولو خجالت بکش .

آلیا : هوف باشه بسه دیگه کلکل نکنید بریم بشنیم . 


( سر میز غذا ) 

آدرین : لوکا یادت وقتی باهم قهر میکردیم تا ی هفته باهم قهر میموندیم .


لوکا : آره یادمه بخاطر غرورمون هیچکدوم حاضر نبودیم معذرت خواهی کنیم . 


آدرین : یادش بخیر ؛ از خانوادت چه خبر ؟؟ یادمه یه دونه هم خواهر مردم آزار داشتی که همیشه از دستش ناراحت بودی .


لوکا : مرسی همه خوبن خدا رو شکر ؛ آره درسته همیشه مردم آزاری میکرد الانم اینجوریه به نظرم . 


اِما سرفه ای کوتاهی میکنه  و میگه  : اصلا هم اینطوری نيست  بنظرم .  خواهر لوکا خیلی خوش اخلاق و خیلی باحاله .


لوکا : خیلیییی 


اِما : میگم نظرتون چیه بریم بیرون برف بازی چون واقعا حوصله ام سر رفت . 

لایلا : عقل ات رو از دست دادی  عزیزم  ؟؟ 

اِما  : نه از دست ندادم عزیزم ؛ چه عیبی داره مثلا ؟؟ 


لایلا : عیب اش اینکه لباس ما لباس مهمونیه و کفش هامون کفش پاشنه بلند .


اِما :  درسته ولی میتونیم کفش هامون در بیاریم و بازی کنیم . 

لوکا : ول کن اِما الان وقت مناسبی نیست برای بازی بعدا بازی می‌کنیم.


آلیا : منم موافقم ؛ چون ممکن  سرما هم بخوریم 


اِما  اینجا خیلی ناراحت میشه و پیش لایلا خراب میشه ولی به روش نمیاره و میگه :  عیب نداره حق با شماست تصمیم ابلهانه ای بود .
لوکا : خب بگذریم .


آدرین : الان وقت رقص و بازی بریم ؟؟؟ 

همه : بریم 


( بعد کلی رقص و خوشگذرانی )

اِما : خب الان وقت شمارش هست .


همه : 10 9 8 7 و…..  هوراااااا سال نو تون مبارک 🥳🥳🎉🎉


( بعد روبوسی و تبریک تموم میشه جشن.) 

آلیا و اِما و لوکا : خداحافط  بچه ها


همه : خداحافظ 


( تو ماشین ) 

لوکا : خب فکر کنم الان وقتشه که برام توضیح بدی که چرا دروغ گفتی به همه ؟؟ 


مرینت : نمیشه ی امشب بگذرونیم بعد بگم؟؟

به حد کافی حالم رو گرفتین پیش بقیه. 

لوکا  :  آخه تو هم حرف های مسخره ای میزنی .


مرینت :  نمیشه ی امشب زهر نکنی برامم ؟؟ 


لوکا : نه نمیشه تا وقتی که تو داری مردم رو با دروغ هات گول میزنی نمیشه . 


مرینت : هوف من فقط دو تا دورغ گفتم یکیش هویت جعلیم  بود یکیش هم جراح بودنم همین .


لوکا : نه سه تا دروغ گفتی.


مرینت : نه نگفتم اشتباه نکن  


لوکا : همین که منو دوست ات معرفی کردی دروغ محسوب نمیشه ؟؟؟


مرینت : چرا محسوب میشه ولی نمیتونستم بگم که تو برادرمی اونوقت لو میرفتم. 


لوکا : آفرین به ی نکته درستی اشاره کردی حرف منم همینه ؛ دروغ دروغ رو میاره خواهر عزیزم .

 

مرینت : میدونم ولی مجبور بودم میخواستم از اول همه چیزو شروع کنم . 

اما فکر کنم دارم از قبل هم بدتر میکنم. 

لوکا : آره ایندفعه  از قبل هم بدتر میشکنی خواهرم .

از قبل هم بدتر پدر به حسابت میرسه. 
داری همه چی رو بدتر میکنی بنظرم هر چه زودتر برو حقیقت بهشون بگو اگه نگی  من ی روزی  خودم حتما میگم بهشون خود دانی . 

مرینت با گریه : تورو خدا اینکار رو با من نکن من نمیخوام اونا هم با من بد باشن . 


لوکا :  چرا دروغ گفتی که الانم مجبور باشی به من التماس کنی چراااا ؟؟؟!!


مرینت : مجبور بودم مجبور نمیفهمی؟؟


لوکا : چرا مجبور بودی چراااا؟؟


مرینت با فریاد : چون من از خودم متنفرم 

از اسمم متنفرم 
از نام خانوادگی مون متنفرم چون پدرم از من متنفره همه از من متنفره منم فکر کردم اگه مرینت ويلسون نباشم .
اگه نامم رو عوض کنم شخصیتم  هم عوض میشه و همه منو دوست میدارن .
ولی انگار اشتباه کردم .

لوکا با صدای نسبتا بلند  : آره اشتباه کردی خواهرم خودشم بدجوری میدونی دیگه اگه پدر بفهمه چی میشه ؟؟


مرینت : آره میدونم دیگه منو از فرزندی رد میکنه ؛  زدم همه چیز خراب کردم حتی بدتر از قبل ؛ معذرت میخوام .


لوکا با فریاد : نه مرینت معذرت خواهی تو مشکل حل نمیکنه حتی مسئله رو بدتر میکنه .


مرینت :  ممنونم لوکا بابت امیدواری هات و ممنونم بابت اینکه این شب سال نو  رو خراب کردی ؛ فکر کنم قراره سال جدید ام کلا نحس باشه .


لوکا با صدای آرومتر   : خودت این نحسی رو وارد زندگیت کردی .


مرینت : آره من واردش کردم چون من خودم نحسم هر جا برم هم نحسی میارم .


لوکا : اونطوری نگو 


مرینت : اینطوری نگفتنم هیچ مشکلی رو حل نمیکنه لوکا از وقتی که من بدنیا اومدم نحسی وارد خونه مون شده و تا من بمیرمم اون نحسی ادامه داره .


لوکا : تو مقصرش نیستی تو نحس نیستی فقط سرنوشت اینو خواسته .


مرینت : چه سر نوشت بخواد چه نخواد پا قدمم نحس بوده . 


لوکا : اشتباه میکنی .


مرینت  : اگه اشتباه میکنم پس چرا باید فردای روز تولدم  پدربزرگ تصادف کنه و بمیره آهان چرااا ؟؟؟


لوکا : ببین اون ی اتفاقی بود که افتاد

 

مرینت : چه اتفاقی باشه چه اتفاقی نباشه پدر من رو مقصر میدونه و سال هاست که منو دوست نداره  و نحس میبینه ؛ حقم داره اگه نحس نبودم انسان ها ازم فراری نبودن ؛ من اشتباه کردم چون میخواستم این نحسی از بین ببرم .

.
( بعد چند دقیقه سکوت )

لوکا لطفا اینجا نگه دار میخوام اینجا پیدا بشم .
 

لوکا : نه نمیشه شب دیر وقته.


مرینت : برام مهم نیست فقط نگه دار ؛ نمیتونم نفس بکشم قلبم درد میکنه .

................................................

9100 کاراکتر.

خب از دستم در رفت زیادی نوشتم .

برچسب‌ها :

#واقعیت   

پربازدیدترین مطالب

Awakeing P1

Awakeing P1

807 بازدید
Tony Tony
سه‌شنبه، 19 دی 1402
Awakening P3

Awakening P3

345 بازدید
Tony Tony
سه‌شنبه، 19 دی 1402

محبوب‌ترین مطالب